صدای سنتور را دوست دارم ؛ صدای سنتورش را هم ... هنوز هم نوای سنتور که گوش دلم را می نوازد ، حرکت سریع دستانش می آید جلوی چشمم ... با چه حرارتی می نواخت ! ... یاد گذشته ها بخیر !!!
گاهی دلم برای گذشته ها تنگ می شود . این گذشته ها که می گویم یعنی بالای شش سال قبل ... این شش سال آخررا هیچ دوست ندارم ؛ یادآوری لحظه لحظه اش عذابم می دهد ...همین شش سال هستند که خیلی وقت ها فضای وبلاگم را برای خودم غیرقابل تحمل می کنند . برای او هم شاید ؟!! ...
بگذریم . این بار می خواهم تمام حواسم به قبل از این شش سال باشد ... توی خاطرات همان گذشته هایی که یادش را بخیر کردم ، او و سنتورش عجیب جا گرفته اند ... یادم هست می نشستم کنارش و خیره می شدم به دستانش وبا حرکاتش جادو می شدم ... یادم هست صدای سنتورش یک شور غریبی می نشاند توی دلم ... یادم هست همیشه روزهایی که می آمد از شیرین ترین روز های زندگی ام بود ... یادم هست روز های خوش شنیدن صدای سنتور خیلی طول نکشید ... یادم هست که یادم نبود همیشه تا می آیی به چیزی دل ببندی ، از دستش می دهی ...یادم هست ... نه! ... یادم نیست ... فقط می دانم حالا که صدای سنتور می شنوم ، دلم عجیب هوای گذشته می کند ...